ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر!
به نام خدا دلم برای نوشتن پر میزنه.. زمان داره به سرعت باد می گذره. انگار همین دیروز بود که دبیرستانی بودم و پر از شور و نشاط و انرژی.. همه کار می خواستم بکنم. می خواستم دنیا رو نجات بدم. و از بی تفاوتی آدم هایی که دور و برم میدیدم تعجب می کردم. حالا منم یک نفر مثل اونها هستم. و مهم ترین کارم توی زندگی ترجمه ی به موقع کتابم و نوشتن پایان نامه ام شده.. دلم براب خلوت کردن با خودم لک می زنه. برای فکرهای بزرگ. آرزوهای بزرگ. نقشه های بزرگ. راستی که آدم هرچی بزرگتر میشه آرزوهاش کوچیک میشن.. گاهی دلم برای وبلاگ دومم هم تنگ میشه : ای آفتاب آینه دار جمال تو!! چقدر پر هیجان می نوشتم. چقدر حرف داشتم برای گفتن به خدا. توی پوست خودم جا نمی شدم وسعی میکردم دیگران منو بزرگتر از اونی که هستم ببینند. اما.. حالا دیگه این دیگران و نظرشون انقدری مهم نیست. اونی که باید راضیش کنم از رگ گردن بهم نزدیک تره و با همه ی خوشبختی و رضایتی که از زندگیم دارم وقتی به اون فکر میکنم احساس ضعف و ناتوانی می کنم. شاید برای همینه که بیشتر به وبلاگ پزشکیم سر می زنم تا اینجا. اونجا ارزش اجتماعی علم و تجربه ی هرچند ناچیزم دیده می شه و اینجا ضعفم در برابر تو.. تویی که دوست دارمتو تویی که از رگ گردن بهم نزدیک تری. تویی که هر روز بارها صدام می کنی و من نمی شنوم. تویی که هر روز بهم محبت می کنی و من نمی بینم. تویی که همیشه پیشمی و حست نمی کنم. ازت خجالت نمی کشم. فراموشت میکنم ولی تو فراموشم نمی کنی. دست محبتی روی سرم میکشی و می گذاری بعد از 27 سال باز هم بچگی کنم....................
گاهی دلم برای اولین وبلاگم توی پرشین بلاگ پر میزنه :
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را زجام باده ی گلگون خراب کن
چقدر دلم برات تنگه... خدای خانه ی مکعبی اعجاب انگیز! کریم کریم کریم...
Design By : Pichak |